سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
MAD2
 
 

سلام..

امروز شد 2 هفته و 6 روز..

فردا میشه3 هفته..

دلم گرفته..

وقتی که با هم بودیم ...

وقتی سرکار بود همش خدا خدا می کردم که شب شه بیادو بهش زنگ بزنم یا اس ام اس بدم ..

وقتی میگفت کارش تموم شده ، یه نفس راحت میکشیدم که دیگه میتونم باهاش حرف بزنم ..

وقتی بعد چند وقت میدیدمش از خوشحالی کارایی که میخواستم انجام بدمو یادم میرفت ..حتی یه بار سر تولدش کادوشو یادم رفت ببرم براش ;)

وقتی باهاش بودم یه آرامشی داشتم که همه چیز یادم میرفت .. خودمو واسش لوس میکردم که نازمو بکشه.. ولی ایکاش این کارارو نمیکردم .. با این کارای من از من واسه خودش هیولا ساخت ..

وقتی دعوامون میشد دوست داشتم بمیرم ولی نبینم ناراحته ..

ببخشید،اشتباه کردم،غلط کردم و... گفتن اینا واسه ی من آسون بود ..چون همه ی غرورمو شکسته بودم واسش .. نمیگم اون نمیگفت ولی کمتر ..غرورش باعث خیلی کارا میشد ..

حرف نمیزدم که  بیشتر عصبی نشه که به سرش نزنه یه موقع بره ..

گریه میکردم که کوتاه بیاد ..

ولی این آخریا دیگه گریه هامو باور نداشت..

وقتی خوشحال بود همه کار میکرد واسم ..هر چیزی میگفتم گوش میکرد ..

نبودش عذابم میده..

منتظرم که برگــــــــــرده...

خـــــــــدایــــــــــــا:(


29/11/89                     12:45




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 89 بهمن 29 :: 12:45 عصر :: توسط : I-MaD

درباره وبلاگ
چه قدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست .
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 125
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 96487